سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای کاش ...

اری .. صدایم نمی رسد ... فرشته ها باید دعام کنند انگار ... آغوش زمین یخ بسته ... ابرها رو صورت ماه را پوشانده اند ... قطره قطره عاشقی چشمهام به باران نشسته اند ... شبهای انتظارم کی سحر خواهد شد ... دل من را دریاب ...

میخوای بری...؟!

بهونه میخوای...؟!

منبهونه میدم دستت...!!

برو...

هر کس پرسید،

بگو

لجباز بود،همیشه سرسختانه عاشقم بود...

بگو همه جافریاد میزدکه فقط منو میخواد...!

بگو دروغ میگفت که هیچ وقت ناراحتش نکردم...!

بگو بی احساسبود،به همه اخم ها و توهینام فقط با لبخند جواب میداد...

بگو سنگ دل بود،نمیذاشت جز من کسی توی قلبش خونه داشته باشه...

بگو پررو بود،هر چقدر هم که از دستم شاکی میشد ،بازم بهم محبت میکرد...!

برو...

این همه دلیل ...پس چرا معطلی؟!؟!؟

برو دیگه...

گــاهی کار آدُما از غّـــصـــه وُ نـــاراحُتـــی میگذُره ...

َغـِـــم هاشون تَبدیل بِه دَرد میشه...

یِه دَرد بی دَرمـــون ...

آه های پی دَر پی...

و گِــریــه های شَبانه...

آخَرِشَم میشِه یه بُــــغض کِه راه نَفَس آدَم رو میبَنده...

این جاست که غَــم ها نَفَس گیر میشَن!

این جاست که آدَما کَــم مــیـارَن ...

آدَما دَرد میکشَن...

آدما میــشـکَـنَـن...

و زِندِگیشون میشِه مَــرگِـــ تَـدریـجـی...

میشن آدَمـایَسَـنـگـی...

خــالــی اَز اِحساس ...

اَما پُر اَز

آرِزوهایِ تِـکـراری ...

وَ رویا هایِ بــی فَــرجام....

این جاست کِه آدَما اَز زِندِگی مــی بُــرَن!!

بــی خیــال میشَن....

وَ تبَدیل میشَن بِه هَمون آدَمایی کِه

هَــســتَــن، وَِِِلـــی اِنــگــار نــیــســتَــن....


[ چهارشنبه 93/3/21 ] [ 12:55 عصر ] [ هستی ... ]

[ نظر ]