سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای کاش ...

اری .. صدایم نمی رسد ... فرشته ها باید دعام کنند انگار ... آغوش زمین یخ بسته ... ابرها رو صورت ماه را پوشانده اند ... قطره قطره عاشقی چشمهام به باران نشسته اند ... شبهای انتظارم کی سحر خواهد شد ... دل من را دریاب ...

آنچه خواسته بودم از خدا شد ...

قرار بود تا نیمه ی شعبان خبری برساند از تو ...وگرنه ...

و رساند ...

دیروز بود ...1.59 ظهر ... آنلاین بودی ... باورم نمی شد ...چند بار پلک زدم ...

بعد عکس عوض زدم...با زبان تصویر حرف زدم که ساکت نباشی ...دو بار میس کال انداختی و بعد دیگر هیچ...

دلم زیرو رو شد تا شب ... آفلاین شدی باز تا شب ...

ولی بز حرفی نزدی ...

مرا همین غنیمت بودنت بس ....!


[ شنبه 93/3/24 ] [ 7:50 صبح ] [ هستی ... ]

[ نظر ]