سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای کاش ...

اری .. صدایم نمی رسد ... فرشته ها باید دعام کنند انگار ... آغوش زمین یخ بسته ... ابرها رو صورت ماه را پوشانده اند ... قطره قطره عاشقی چشمهام به باران نشسته اند ... شبهای انتظارم کی سحر خواهد شد ... دل من را دریاب ...

چرا .... به کدامین گناه .....ی شود مادیگر ؟ ....

تو برای چه ...؟ ....تو دیگر چرا .....؟

مگر من چقدر تاب و توان دارم ..... مگر بی تو هم می شود ماند دیگر ...؟

چه باید کرد ....

تمام دیشب را گریسته ام ......

دیگر هیچ امیدی برای شروع ندارم ....

دیگر شروعی نمی ماند که بی تو همه اش تمام است و پایان ....

دلم درد دارد .....

دلم پر از درد است ......

کسی که نیست مرا یاری دهد .....

کسی که نیست پناه چشمهایم باشد ....

چه می توان کرد ....؟ کجا می توان رفت .....؟

بی تو تا کجا تا کی قدم می توان بر داشت ...؟

آخ دلم .... دلم ... دلم ....

دلم را به دار کشیده ای تو ....

دلم را زخم زده ای تو ..... زخمی کرده ای تو ....

بگو چه کنم ....


[ یکشنبه 91/10/17 ] [ 8:29 صبح ] [ هستی ... ]

[ نظر ]

اربعینت در راه است مولا ....

قصه پر غصه ی عمه زینب .........

باز هم علم نیامده داغ می گذارد ......

نمیشود پاسخ جیرانی چشمها را داد ....

اربعینت هم در راه است ...

سفرکردم ، به دنبال سر تو
سپر بودم ، برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم ، برادر
به جرم آنکه بودم ، خواهر تو


[ چهارشنبه 91/10/13 ] [ 8:6 صبح ] [ هستی ... ]

[ نظر ]