سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای کاش ...

اری .. صدایم نمی رسد ... فرشته ها باید دعام کنند انگار ... آغوش زمین یخ بسته ... ابرها رو صورت ماه را پوشانده اند ... قطره قطره عاشقی چشمهام به باران نشسته اند ... شبهای انتظارم کی سحر خواهد شد ... دل من را دریاب ...

زره اندازه نشد پس کفنش را دادند

کمترین سهمیه از سهم تنش را دادند ....

بی جهت نیست تماما بغلش کرده حسین

بعد ده سال دوباره حسنش را دادند ....

گفت یعقوب تن یوسف من را بدهید ...

گفت یعقوب ولی پیرهنش را دادند ....

چه بگویم ...داغ تو سوختن دارد نه گفتن !

 


[ سه شنبه 91/8/30 ] [ 11:58 صبح ] [ هستی ... ]

[ نظر ]

..آه از فردایی که درراه است ...

آه از امشب ...

خیلی وقت است ننوشته ام... حتی ورقت هم نزده ام ...

لابه لای هر چه دلتنگی پرپرم اما تو از من بی خبر

چند وقت است از تو دورم... توبی من مانده ای یکجا ساکت و آرام ...

نگاهم شعله می کشد ازاشک و بغض

توخشک مانده ای ... خیسی چشمهام را که نداری بوی غربت گرفته ای ...

می بینی یک سال شد
...

از آبان تا آبان ...

از محرم تا محرم ...
یادت هست محرم پارسال را ...

چقدر دربه دری کشیدم...

امسال هم بدتر ...

چیزی عوض نشده ...جز
من که مثل تو ورق ورق پاره ام ...

حتی تو هم نمی دانی
چه بر من گذشته و میگذرد ...

حتی تو هم نمی دانی
...

نمی دانی دلم را چه کرده ام ؟

کجا جا گذاشته امش ؟

کجا مانده که این شده
حال و روزم ...؟

کجا رفته که بی تابی
ها از هر طرف می کشدم ؟

چه بر سرم آورده لحظه
های این کوچه ..آن چراغ ..؟

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه
.... دلم ... دلم ... دلم ...

محرم آمد ه ... باز
بوی تشنگی گرفته ام ...

سیاهی لباسم را زینت داده ...

به محزونی چشمهام می آید ...

به بی تابی دلم ...
به بی قراری دستهام ...

که دیگر حتی نایی ندارد برای نگهداشتن قلمی لرزان تا در تو بنگارد ...

دلتنگم و بی تاب ...

بریده ام ... از تو
... از خودم ... از دنیا ... از همه ...

کاش کسی مرا دریابد
...

آه ...

آیا کسی هست مرا یاری کند ...؟

 


[ جمعه 91/8/26 ] [ 2:17 عصر ] [ هستی ... ]

[ نظر ]

نگو که بی من تا ته دنیا میروی ....

نو که بی من می توانی آرام لبخند بزنی .....

نگو ...بی من می شود بود ...

نگو بی من نفست بالا می آید .....

که من بی تو نفسم بریده .....

می چزانی ....

بودنم را ....

هر نفس ...

تکه تکه نفس کشیدن را می دانی چیست ...؟

پاره پاره شدن را دیده ای اصلا ؟

........................نه ...نه می دانی و نه دیده ای ...حتی گوشت بدهکار نیست ...

دلم باز تنگ آمده !!!


[ دوشنبه 91/8/22 ] [ 12:59 عصر ] [ هستی ... ]

[ نظر ]

برای ....

نه ...کسی نیست ...

دیگر هیچ کسی نیست ....

حتی تو ...حتی او ....

دیگر کسی نیست !


[ شنبه 91/8/20 ] [ 12:27 عصر ] [ هستی ... ]

[ نظر ]

گرفته ام.... نپرس چرا ...که می دانی ....

آبان است ....

نبارم ...؟ چگونه ....

بگو چه کنم ....که باز دلم برگریزان است .....خونباران است چشمه ی چشمهام ...

کجا پناه ببرم....

دلم را رو دس سوی کدامین نگاه که کمک کند ا...

که باز پر پر شدنش را از سر گرفته .....

به کدامین جرم .....؟

دل باختن .... دل بستن ....یا ماندن ...؟ شایدم سوختن .....

نمی دانی چقدر پر آشوب است ثانیه های آبان ....

چقدر جگر سوز است حال و هوای آبان ....................

نمی دانی چه می کشم از آبان...


[ سه شنبه 91/8/16 ] [ 11:3 صبح ] [ هستی ... ]

[ نظر ]

   1   2      >