ای کاش ...

اری .. صدایم نمی رسد ... فرشته ها باید دعام کنند انگار ... آغوش زمین یخ بسته ... ابرها رو صورت ماه را پوشانده اند ... قطره قطره عاشقی چشمهام به باران نشسته اند ... شبهای انتظارم کی سحر خواهد شد ... دل من را دریاب ...

همه ی این روز ها را با تو بوده ام...

حتی دمی بی تو نماندم شاید خبری شود...

ولی راستش ذلم خیلی گرفته ...

حتی کورسوی روشنایی خبری از سمت و سویت نیامد که نیامد ...

حالا با عریانی چشمهایم چه باید کرد ..

 


[ دوشنبه 93/3/19 ] [ 8:32 صبح ] [ هستی ... ]

[ نظر ]

غصه مرا کشت

 

وقتی دیدم دست به سینه ایستاده ای

 

تمام راه را برای آغوشت دویده بودم بی انصاف ..!!!

 


[ شنبه 93/3/3 ] [ 7:40 صبح ] [ هستی ... ]

[ نظر ]

<      1   2