چرا .... به کدامین گناه .....ی شود مادیگر ؟ ....
تو برای چه ...؟ ....تو دیگر چرا .....؟
مگر من چقدر تاب و توان دارم ..... مگر بی تو هم می شود ماند دیگر ...؟
چه باید کرد ....
تمام دیشب را گریسته ام ......
دیگر هیچ امیدی برای شروع ندارم ....
دیگر شروعی نمی ماند که بی تو همه اش تمام است و پایان ....
دلم درد دارد .....
دلم پر از درد است ......
کسی که نیست مرا یاری دهد .....
کسی که نیست پناه چشمهایم باشد ....
چه می توان کرد ....؟ کجا می توان رفت .....؟
بی تو تا کجا تا کی قدم می توان بر داشت ...؟
آخ دلم .... دلم ... دلم ....
دلم را به دار کشیده ای تو ....
دلم را زخم زده ای تو ..... زخمی کرده ای تو ....
بگو چه کنم ....
[ یکشنبه 91/10/17 ] [ 8:29 صبح ] [ هستی ... ]
[ نظر ]