حسرت ....
رو دلم مانده .....
برق چشمانی که ازمن گرفتی و بخشیدی به او .....
حسرت ...
رو دلم مانده ....
تاب مژگانی که از من گرفتی و بخشیدی به او ....
حسرت ...
رو دلم مانده ....
تب لبخند هایی که از من گرفتی و بخشیدی به او .....
حسرت ...
رودلم مانده ....
بودنی که از من گرفتی و بخشیدی به او ....
حال با همه ی حسرت مانده بر دلم ...چه کنم ؟
چگونه نفس تازه کنم که بغض گلو می درد ...؟
های ....اوی رفته .....
در پس کدام کوچ باغ دوش به دوش ... دست به دستش می روی در مسیر باد ....
من وامانده دلم را چه پاسخ دهم ...؟
[ یکشنبه 92/1/4 ] [ 9:5 صبح ] [ هستی ... ]
[ نظر ]